بازگشت

بخوان به نام پروردگارت


در نـخـستين آيه پيغمبر اكرم (ص ) را مخاطب ساخته , مى گويد: ((بخوان به نام پروردگارت كه (جهان را) آفريد)) (اقرا باسم ربك الذى خلق ).
قـابـل تـوجه اين كه در اينجا قبل از هر چيز تكيه روى مساله ((ربوبيت )) پروردگارشده است , و مى دانيم ((رب )) به معنى ((مالك مصلح )) است كسى كه هم صاحب چيزى است و هم به اصلاح و تربيت آن مى پردازد.
سپس براى اثبات ربوبيت پروردگار روى مساله خلقت و آفرينش جهان هستى تكيه شده , چرا كه بهترين دليل بر ربوبيت او خالقيت اوست , كسى عالم را تدبير مى كندكه آفريننده آن است .
ايـن در حقيقت پاسخى است به مشركان عرب كه ((خالقيت )) خدا را پذيرفته بودند, اما ربوبيت و تـدبير را براى بتها قائل بودند! به علاوه ربوبيت خداوند و تدبيراو در نظام هستى بهترين دليل بر اثبات ذات مقدس اوست .
(آيـه )ـ سـپس از ميان مخلوقات روى مهمترين پديده جهان خلقت و گل سرسبد آفرينش يعنى ((انـسـان )) تـكـيه كرده , و آفرينش او را يادآور شده , مى فرمايد:((همان كس كه انسان را از خون بسته اى خلق كرد)) (خلق الا نسان من علق ).
از آنـجـا كـه نـطـفـه بعد از گذراندن دوران نخستين در عالم جنين , به شكل قطعه خون بسته چـسـبنده اى در مى آيد كه در ظاهر بسيار كم ارزش است , مبدا آفرينش انسان را در اين آيه همين مـوجـود نـاچـيـز مـى شـمرد, تا قدرت نمائى عظيم پروردگارروشن شود كه از موجودى چنان بى ارزش مخلوقى چنين پرارزش آفريده است .
بـعضى نيز گفته اند: منظور از ((علق )) در اينجا ((گل )) آدم است كه آن هم حالت چسبندگى داشـت , بديهى است خدائى كه اين مخلوق عجيب را از آن قطعه ((گل چسبنده )) به وجود آورد, شايسته هرگونه ستايش است .
گـاه ((عـلق )) را به معنى موجود ((صاحب علاقه )) دانسته اند كه اشاره اى است به روح اجتماعى انـسـان , و عـلـقـه آنها به يكديگر كه در حقيقت پايه اصلى تكامل بشرو پيشرفت تمدنها را تشكيل مى دهد.
بـعضى نيز ((علق )) را اشاره به ((نطفه نر)) (اسپرم ) مى دانند كه شباهت زيادى به ((زالو)) دارد, اين موجود ذره بينى در آب نطفه شناور است , و به سوى ((نطفه زن )) دررحم پيش مى رود, و به آن مى چسبد, و از تركيب آن دو, نطفه كامل انسان به وجودمى آيد.
درسـت اسـت كـه در آن زمان اين گونه مسائل هنوز شناخته نشده بود, ولى قرآن مجيد از طريق اعجاز علمى پرده از روى آن برداشته است .
از مـيـان ايـن تـفسيرهاى چهارگانه تفسير اول روشنتر به نظر مى رسد, هرچندجمع ميان چهار تفسير نيز مانعى ندارد.
(آيـه )ـ بـار ديگر براى تاكيد مى افزايد: ((بخوان كه پروردگارت (از همه )بزرگوارتر است )) (اقرا وربك الا كرم ).
تـعـبـيـر ايـن آيه در حقيقت پاسخى است به گفتار پيامبر(ص ) در جواب جبرئيل كه گفت : من قـرائت كننده نيستم , يعنى S( ((از بركت پروردگار فوق العاده كريم وبزرگوار, تو توانائى بر قرائت و تلاوت دارى )).
(آيه )ـ سپس به توصيف خداوندى كه اكرم الاكرمين است پرداخته ,مى فرمايد: ((همان كسى كه به وسيله قلم تعليم نمود)) (الذى علم بالقلم ).
(آيه )ـ ((و به انسان آنچه را نمى دانست ياد داد)) (علم الا نسان مالم يعلم ).
در حـقـيـقت اين آيات نيز پاسخى است به همان گفتار پيامبر(ص ) كه فرمودS(((من قرائت كننده نـيستم )) يعنى S( همان خدائى كه به وسيله قلم انسانها را تعليم داد, وبه انسان آنچه را نمى دانست آموخت , قادر است كه به بنده اى درس نخوانده همچون تو نيز قرائت و تلاوت را بياموزد.
جمله ((الذى علم بالقلم )) تاب دو معنى دارد, نخست اين كه : خداوند نوشتن و كتابت را به انسان آمـوخـت و قـدرت و تـوانائى اين كار عظيم را كه مبدا تاريخ بشر, وسرچشمه تمام علوم و فنون و تمدنهاست , در او ايجاد كرد.
ديگر اين كه : منظور اين است كه علوم و دانشها را از اين طريق و با اين وسيله به انسان آموخت .
و در هـر حـال تـعـبيرى است پرمعنى كه در آن لحظات حساس نخستين نزول وحى در اين آيات بزرگ و پرمعنى منعكس شده است .
پـايـه اسلام از همان آغاز بر علم و قلم گذارده شده , و بى جهت نيست كه قومى چنان عقب مانند بقدرى در علوم و دانشها پيش رفتند كه علم و دانش را ـبه اعتراف دوست و دشمن ـ به همه جهان صـادر كـردنـد, و به اعتراف مورخان معروف اروپا اين نور علم و دانش مسلمين بود كه بر صفحه اروپاى تاريك قرون وسطى تابيد, و آنها را وارد عصر تمدن ساخت .
چـقدر نازيباست ملتى اين چنين , و آئينى آن چنان , در ميدان علم و دانش عقب بمانند و نيازمند ديگران و حتى وابسته به آنها شوند.
(آيـه )ـ در تعقيب آيات گذشته ـكه در آن اشاره به نعمتهاى مادى ومعنوى پروردگار نسبت به انسان شده بود, و لازمه يك چنين نعمت گسترده اى سپاسگزارى انسان تسليم او در برابر خداوند اسـت ـ در ايـن آيه مى فرمايد: ((چنين نيست (كه نعمتهاى الهى روح شكرگزارى را هميشه در او زنده كند, بلكه ) به يقين انسان طغيان مى كند)) (كلا ان الا نسان ليطغى ).
(آيه )ـ ((به خاطر اين كه S( خود را بى نياز ببيند)) (ان راه استغنى ).
اين طبيعت غالب انسانهاست , طبيعت كسانى كه در مكتب عقل و وحى پرورش نيافته اند كه وقتى بـه غـلـط خـود را مستغنى مى پندارند, شروع به سركشى وطغيان مى كنند نه خدا را بنده اند, نه احـكـام او را بـه رسميت مى شناسند, نه به نداى وجدان گوش فرا مى دهند, و نه حق و عدالت را رعايت مى كنند.
بـه هر حال چنين به نظر مى رسد كه هدف آيه اين است كه پيغمبر(ص ) انتظارنداشته باشد مردم بـه زودى دعـوتش را پذيرا شوند, بلكه بايد خود را براى انكار ومخالفت مستكبران طغيانگر, آماده سازد, و بداند راهى پرفراز و نشيب در پيش روى اوست .
(آيـه )ـ سـپـس ايـن طـاغيان مستكبر را مورد تهديد قرار داده , مى فرمايد: ((وبه يقين بازگشت (همه ) به سوى پروردگار تو است )) (ان الى ربك الرجعى ).
و اوست كه طغيانگران را به كيفر اعمالشان مى رساند.
و هـمـان گونه كه بازگشت همه چيز به سوى اوست , و همه مى ميرند ((و ميراث آسمان و زمين براى ذات پاك او مى ماند)) (آل عمران /180).
در آغـاز نـيـز همه چيز از ناحيه او بوده , و جاى اين نيست كه انسان خود رابى نياز بشمرد و مغرور گردد, و طغيان كند.
(آيـه )ـ سـپـس به قسمتى از كارهاى طغيانگران مغرور, ممانعت آنها ازسلوك راه حق و پيمودن طـريـق هدايت و تقوا پرداخته , مى افزايد: ((به من خبر ده آياكسى كه نهى مى كند)) (اريت الذى ينهى ).
(آيه )ـ ((بنده اى را به هنگامى كه نماز مى خواند)) آيا مستحق عذاب الهى نيست ؟ (عبدا اذا صلى ).
در احـاديـث آمده است : ((ابوجهل )) از اطرافيان خود سؤال كرد: آيا محمددرميان شما نيز (براى سجده ) صورت به خاك مى گذارد؟.
گفتند: آرى !.
گفت : سوگند به آنچه ما به آن سوگند ياد مى كنيم , اگر او را در چنين حالى ببينم با پاى خود گردن او را له مى كنم !.
به او گفتند: ببين , او در آنجا مشغول نماز خواندن است !.
ابـوجـهـل حـركت كرد تا گردن پيامبر(ص ) را زير پاى خود بفشارد, ولى هنگامى كه نزديك آمد عقب نشينى كرده و با دستش گوئى چيزى را از خود دورمى كرد!.
به او گفتند: اين چه وضعى است كه در تو مى بينيم ؟.
گـفـت : نـاگـهان ميان خودم و او خندقى از آتش ديدم و منظره اى وحشتناك وهمچنين بال و پرهائى مشاهده كردم !.
در اينجا پيغمبر خدا(ص ) فرمود: ((قسم به كسى كه جانم در دست اوست اگربه من نزديك شده بود فرشتگان خدا بدن او را قطعه قطعه مى كردند و عضو عضو اورا مى ربودند))! اينجا بود كه آيات فوق نازل شد.
(آيـه )ـ در ايـن آيه براى تاكيد بيشتر, مى افزايد: ((به من خبر ده اگر اين بنده (نمازگزار) به راه هدايت باشد)) (اريت ان كان على الهدى ).
(آيه )ـ ((يا مردم را به تقوا فرمان دهد)) (او امر بالتقوى ).
آيا نهى كردن او سزاوار است ؟ و آيا مجازات چنين كسى جز آتش دوزخ ‌مى تواند باشد؟!.
(آيـه )ـ ((بـه مـن خـبـر ده اگـر (ايـن طـغيانگر كه رهروان راه حق را از نماز وهدايت و تقوا باز مـى دارد) حق را انكار كند و به آن پشت نمايد)) آيا مستحق مجازات الهى نيست ؟ (اريت ان كذب وتولى ).
(آيـه )ـ ((آيا او ندانست كه خداوند (همه اعمالش را) مى بيند)) و همه را براى حساب و جزا ثبت و ضبط مى كند؟ (الم يعلم بان اللّه يرى ).
(آيـه )ـ بـه دنـبـال بـحثى كه در آيات گذشته پيرامون طغيانگران كافر ومزاحمت آنها نسبت به پـيغمبر اكرم (ص ) و نمازگزاران آمده بود, در اينجا آنها را زيررگبار شديدترين تهديدها گرفته , مـى فرمايد: ((چنان نيست )) كه او مى پندارد (كلا )گمان مى كند مى تواند پا بر گردن پيغمبر به هنگام سجده بگذارد و او را از اين برنامه الهى باز دارد.
((اگر دست (از اين جهل و غرور خود) برندارد ناصيه اش [ موى پيش سرش ]را گرفته )) و با ذلت و خوارى به سوى عذاب مى كشانيم (لئن لم ينته لنسفعابالناصية ).
(آيه )ـ ((همان ناصيه دروغگوى خطاكار را))! (ناصية كاذبة خاطئة ).
در روايـتـى مى خوانيم : هنگامى كه سوره ((الرحمن )) نازل شد پيغمبر(ص ) به يارانش فرمود: چه كسى از شما اين سوره را بر رؤساى قريش مى خواند؟.
حاضران در پاسخ كمى سكوت كردند, چرا كه از آزار سران قريش بيمناك بودند.
((عـبـداللّه بـن مـسـعود)) برخاست و گفت : اى رسول خدا! من اين كار را مى كنم ابن مسعود كه جـثـه اى كـوچـك داشت و از نظر جسمانى ضعيف بود برخاست و نزدسران قريش آمد, آنها را در گرد كعبه جمع ديد, تلاوت سوره الرحمن را آغاز كرد.
((ابوجهل )) برخاست و چنان سيلى به صورت او زد كه گوش او پاره شد, وخون جارى گشت !.
ابن مسعود گريان به خدمت پيامبر(ص ) آمد, هنگامى كه چشم پيامبر(ص ) براو افتاد, ناراحت شد, ناگهان جبرئيل نازل شد در حالى كه خندان و مسرور بود.
فرمود: اى جبرئيل چرا مى خندى در حالى كه ابن مسعود گريان است ؟.
عرض كرد: به زودى دليل آن را خواهى دانست .
اين ماجرا گذشت , هنگامى كه مسلمانان روز جنگ بدر پيروز شدندابن مسعود در ميان كشته هاى مشركان گردش مى كرد, چشمش به ابوجهل افتاد, درحالى كه آخرين نفسهاى خود را مى كشيد, ابـن مـسعود روى سينه او قرار گرفت هنگامى كه چشمش به او افتاد, گفت : اى چوپان ناچيز! بر جايگاه بلندى قرارگرفته اى !.
ابن مسعود گفت : ((الا سلا م يعلو ولا يعلى عليه S( ((اسلام برترى مى گيرد وچيزى بر اسلام برترى نخواهد گرفت )).
ابـوجـهـل به او گفت : به دوستت محمد بگو: احدى در زندگى در نظر من از اومبغوضتر نبود و حتى در حال مرگم !.
هنگامى كه اين سخن به گوش پيغمبر(ص ) رسيد فرمود: فرعون زمان من , ازفرعون موسى بدتر بود, چرا كه او در واپسين لحظات عمر گفت : من ايمان آوردم ,ولى اين طغيانش بيشتر شد!.
سـپـس ابـوجـهـل رو بـه ابـن مسعود كرد و گفت : سر مرا با اين شمشير قطع كن كه تيزتر است , هـنـگامى كه ابن مسعود سرش را جدا كرد نمى توانست آن را بردارد و به خدمت رسول خدا آورد ـ موى پيش سر او را گرفت و روى زمين كشيد و خدمت پيامبر آورد, و مضمون آيه در اين دنيا نيز تحقق يافت .
(آيـه )ـ در روايـتـى از ابـن عـباس آمده است : روزى ابوجهل نزدرسول خدا(ص ) آمد در حالى كه حضرت نزديك مقام ابراهيم مشغول نماز بود,صدا زد مگر من تو را از اين كار نهى نكردم ؟.
حضرت (ص ) بر او بانگ زد و او را از خود راند.
ابوجهل گفت : اى محمد! بر من بانگ مى زنى , و مرا مى رانى ؟ تو نمى دانى قوم و عشيره من در اين سرزمين از همه بيشتر است .
در ايـنـجـا آيـه موردبحث نازل شد: ((سپس هر كه را مى خواهد صدا بزند)) تاياريش كند (فليدع ناديه ).
(آيه )ـ ((ما هم به زودى ماموران دوزخ را صدا مى زنيم )) تا او را به دوزخ افكنند(سندع الزبانية ).
تـا مـعـلـوم شود كه از اين غافل بى خبر كارى ساخته نيست , و در چنگال ماموران عذاب همچون پركاهى در وسط يك طوفان سهمگين است !.
(آيـه )ـ در آخـريـن آيه اين سوره كه آيه سجده است , مى فرمايد: ((چنان نيست )) كه آن طغيانگر مى پندارد و اصرار بر ترك سجده تو دارد (كلا ).
((هـرگـز او را اطـاعـت مـكـن و سـجده نما و (به خدا) تقرب جوى )) (لا تطعه واسجد واقترب ) ((10))ابـوجهل ها كوچكتر از آنند كه بتوانند مانع سجده تو شوند, و يا در راه پيشرفت آئينت سنگ بيندازند و مانع ايجاد كنند, تو با توكل بر پروردگار و نيايش وعبادت و سجده , در اين مسير گام بردار و هر روز به خداى خود نزديك و نزديكتر شو.
ضـمـنا از اين آيه به خوبى استفاده مى شود كه ((سجده )) باعث قرب انسان دردرگاه خداست , و لـذا در حـديثى از رسول خدا(ص ) مى خوانيم كه فرمود:((نزديكترين حالت بنده به خداوند زمانى است كه در سجده باشد)).
البته مى دانيم طبق روايات اهل بيت عصمت (ع ) چهار سجده واجب در قرآن داريم ((الم سجده )) و ((فصلت )) و ((النجم )) و در اينجا (سوره علق ) و بقيه سجده هاى قرآن مستحب است .
((پايان سوره علق )).