بازگشت

سوگند به جهادگران بيدار


گـفـتـيم اين سوره با سوگندهاى بيدارگرى آغاز شده , نخست مى فرمايد:((سوگند به اسبان دونده (مجاهدان ) در حالى كه نفس زنان پيش مى رفتند))(والعاديات ضبحا).
يا به شتران حاجيان كه از سرزمين ((عرفان )) به ((مشعرالحرام )) و از ((مشعر))نفس زنان به سوى ((منى )) حركت مى كنند سوگند.
و اين تفسير از جهاتى مناسبتر به نظر مى رسد, و در روايات اهل بيت (ع ) نيزوارد شده .
(آيـه )ـ سـپـس مـى افـزايـد: ((و سـوگند به افروزندگان جرقه آتش )) در برخوردسمهايشان با سنگهاى بيابان (فالموريات قدحا).
اسبان مجاهدانى كه چنان باسرعت به سوى ميدان نبرد حركت مى كنند كه ازاثر برخورد سم آنها به سنگهاى بيابان جرقه ها مى پرد, يا شترانى كه بسرعت به مواقف حج مى دوند و سنگها و ريگها از زير پاى آنها پريده و بر اثر برخورد به سنگهاى ديگر توليد جرقه مى كند.
(آيه )ـ سپس در سومين سوگند, مى فرمايد: ((و سوگند به هجوم آوران سپيده دم )) (فالمغيرات صبحا).
(آيـه )ـ سـپـس بـه يـكى ديگر از ويژگيهاى اين مجاهدان و مركبهاى آنهااشاره كرده , مى افزايد: آن چنان بر دشمن هجوم سريع مى برند ((كه گرد و غبار به هرسو پراكندند)) (فاثرن به نقعا).
يـا ايـن كه بر اثر هجوم شتران حاجيان از مشعرالحرام به سوى منى , گرد و غباراز هر سو پراكنده مى شود.
(آيـه )ـ و در آخـريـن ويـژگى از ويژگيهاى آنها مى فرمايد: ((و (ناگهان ) درميان دشمن ظاهر شدند)) (فوسطن به جمعا).
چـنـان هـجوم آنها غافلگيرانه و برق آسا بود كه در چند لحظه صفوف دشمن رااز هم شكافته و به قـلـب آنـها هجوم بردند, و جمعيت آنها را از هم متلاشى كردند, واين نتيجه همان سرعت عمل و بيدارى و آمادگى و شهامت و شجاعت است .
و يا اشاره به ورود حاجيان از ((مشعر)) به قلب ((منى )) است .
از اينجا روشن مى شود كه جهاد آن چنان عظمتى دارد كه حتى نفسهاى اسبهاى مجاهدان شايسته سوگند است , و همچنين جرقه هاى ناشى از برخوردسمشان به سنگها, و همچنين گرد و غبارى كه در فضا پخش مى كنند, آرى گرد وغبار صحنه جهاد هم پرارزش و باعظمت است .
(آيـه )ـ بـعـد از اين سوگندهاى عظيم به پاسخ قسم , يعنى S( چيزى كه سوگندها به خاطر آن ياد شـده اسـت پـرداخته , مى فرمايد: ((مسلما انسان در برابر نعمتهاى پروردگارش بسيار ناسپاس و بخيل است )) (ان الا نسان لربه لكنود).
هـمـان انـسان تربيت نايافته , همان انسانى كه انوار معارف الهى و تعليمات انبيا برقلبش نتافته , و بالاخره همان انسانى كه خود را تسليم غرائز و شهوات سركش نموده است او مسلما ((ناسپاس )) و ((بخيل )) است .
تعبير ((انسان )) در اين گونه موارد به معنى انسانهاى شرور هوى پرست سركش و طغيانگر است .
(آيه )ـ سپس مى افزايد: ((و او خود (نيز) بر اين معنى گواه است )) (وانه على ذلك لشهيد) چرا كه انسان نسبت به نفس خويش بصيرت دارد, و اگر صفات درونى خود را از هركس بتواند پنهان كند از خدا و وجدان خويش نمى تواند مخفى دارد, خواه به حقيقت اعتراف كند يا نه !.
(آيـه )ـ در ايـن آيـه مى افزايد: ((و او علاقه شديد به مال دارد)) (وانه لحب الخير لشديد) و همين علاقه شديد و افراطى او به مال و ثروت سبب بخل وناسپاسى و كفران او مى شود.
اطـلاق ((خـيـر)) بـر ((مال )) به خاطر آن است كه در حد ذات خود چيز خوبى است , و مى توانند وسيله انواع خيرات گردد, ولى انسان ناسپاس و بخيل آن را ازهدف اصليش بازداشته , و در مسير خودخواهى و خودكامگى به كار مى گيرد.
(آيـه )ـ سـپس به صورت يك استفهام انكارى توام با تهديد, مى فرمايد:((آيا (اين انسان ناسپاس و بـخـيـل و دنـياپرست ) نمى داند در آن روز تمام كسانى كه درقبرها هستند برانگيخته مى شوند)) (افلا يعلم اذا بعثر ما فى القبور).
(آيـه )ـ ((و آنـچـه در درون سـينه ها (از كفر و ايمان , اخلاص و ريا, كبر وتواضع , نيات خير و سؤ) است آشكار مى گردد)) (وحصل ما فى الصدور).
(آيه )ـ ((در آن روز پروردگارشان از آنها (و اعمال و نياتشان ) كاملا باخبراست )) و بر طبق آن به آنها كيفر مى دهد (ان ربهم بهم يؤمئذ لخبير).
آرى ! خـداونـد هـمـيـشه و در همه حال از اسرار درون و برون بطور كامل آگاه است ولى اثر اين آگـاهـى در قيامت و به هنگام پاداش و كيفر ظاهرتر و آشكارترمى گردد و اين هشدارى است به هـمـه انـسانها كه اگر به راستى به آن ايمان داشته باشند سد نيرومندى در ميان آنان و گناهان ايجاد مى كند.
((پايان سوره العاديات )).