بازگشت

واي بر عيبجويان و غيبت كنندگان


ايـن سـوره با تهديدى كوبنده آغاز مى شود, مى فرمايد: ((واى بر هر عيبجوى مسخره كننده اى !)) (ويل لكل همزة لمزة ).
آنها كه با نيش زبان و حركات , دست و چشم و ابرو در پشت سر و پيش رو,ديگران را استهزا كرده , يا عيبجوئى و غيبت مى كنند, يا آنها را هدف تيرهاى طعن وتهمت قرار مى دهند.
از مجموع كلمات ارباب لغت استفاده مى شود كه دو واژه ((همزه )) و ((لمزه )) به يك معنى است , و مـفـهـوم وسـيعى دارد كه هرگونه عيبجوئى و غيبت و طعن واستهزا به وسيله زبان و علائم و اشارات و سخن چينى و بدگوئى را شامل مى شود.
اصـولا آبـرو و حيثيت اشخاص از نظر اسلام بسيار محترم است , و هركارى كه موجب تحقير مردم گردد گناه بزرگى است .
در حديثى از پيغمبراكرم (ص ) آمده است : ((ذليل ترين مردم كسى است كه به مردم توهين كند))!.
در حـديـث ديگرى پيغمبراكرم (ص ) فرمود: ((من در شب معراج گروهى ازدوزخيان را ديدم كه گوشت از پهلويشان جدا مى كردند و به آنها مى خوراندند! ازجبرئيل پرسيدم اينها كيانند؟.
گفت : اينها عيبجويان و استهزاكنندگان از امت تواند))!.
(آيـه )ـ سـپـس بـه سرچشمه اين عمل زشت (عيبجوئى و استهزا) كه غالبااز كبر و غرور ناشى از ثروت مايه مى گيرد پرداخته , مى افزايد: ((همان كسى كه مال فراوانى جمع آورى و شماره كرده )) بى آنكه مشروع و نامشروع آن را حساب كند(الذى جمع مالا وعدده ).
آنـقـدر بـه مـال و ثروت علاقه دارد كه پيوسته آنها را مى شمرد, و هر درهم ودينارى براى او بتى اسـت , نـه تـنـها شخصيت خويش كه تمام شخصيتها را در آن خلاصه مى بيند, و طبيعى است كه چنين انسان گمراه و ابلهى مؤمنان فقير را پيوسته به باد سخريه بگيرد.
بـه هـرحـال آيـه ناظر به ثروت اندوزانى است كه مال را نه به عنوان يك وسيله بلكه به عنوان يك هـدف مـى نـگرند, و در جمع آورى آن هيچ قيد و شرطى قائل نيستند, از حلال و حرام و تجاوز بر حـقـوق ديگران , از طريق شرافتمندانه و يا طرق پست و رذيلانه آن را جمع آورى مى كنند, و آن را تنها نشانه عظمت وشخصيت مى دانند.
آنـهـا مـال را براى رفع نيازهاى زندگى نمى خواهند, و به همين دليل هر قدر بر اموالشان افزوده شـود حـرصـشان بيشتر مى گردد, وگرنه مال در حدودمعقول و از طرق مشروع نه تنها مذموم نـيـسـت , بـلكه در قرآن مجيد گاهى از آن به عنوان ((فضل اللّه )) تعبير شده , آنجا كه مى فرمايد: ((وابتغوا من فضل اللّه S( و ازفضل خدا بطلبيد)) (جمعه /10).
و در جاى ديگر از آن تعبير به خير مى كند: ((بر شما مقرر شده كه وقتى مرگ يكى از شما فرا رسد اگر خيرى از خود به يادگار گذارده وصيت كند))(بقره /180).
چـنـيـن مـالى مسلما نه مايه طغيان است , نه وسيله تفاخر, نه بهانه استهزاى ديگران ,اما مالى كه معبود است و هدف نهائى ننگ است و ذلت , و مصيبت است و نكبت ,و مايه دورى از خدا و خلود در آتش دوزخ است .
و غالبا جمع آورى مقدار زيادى از اين مال جز با آلودگيهاى فراوان ممكن نمى شود.
لـذا در حـديـثـى از امام على بن موسى الرضا(ع ) مى خوانيم كه فرمود: ((مال جزبا پنج خصلت در يكجا جمع نمى شود: بخل شديد, آرزوهاى دور و دراز, حرص غالب , قطع رحم , و مقدم داشتن دنيا بر آخرت )).
(آيـه )ـ در اين آيه مى افزايد: اين انسان زراندوز و مال پرست ((گمان مى كند اموالش او را جاودانه مى سازد)) (يحسب ان ماله اخلده ).
چه پندار غلط و خيال خامى ؟ اموالى كه آنقدر در اختيار قارون بود كه كليدگنجهايش را چندين مرد زورمند به زحمت برمى داشت , ولى به هنگام حمله عذاب الهى نتوانستند مرگ او را ساعتى به تاخير اندازند, و خداوند او و گنجهايش را دريك لحظه با يك زمين لرزه مختصر در زمين فرو برد (قصص /81).
امـوالـى كـه نمونه كاملش در دست فراعنه مصر بود, همان گونه كه قرآن مى فرمايد: ((چه بسيار بـاغـها و چشمه ها از خود به جاى گذاشتند و زراعتها وقصرهاى جالب و گران قيمت و نعمتهاى فـراوان ديگر كه در آن متنعم بودند))(دخان /25تا27) ولى همه اينها به آسانى در عرض ساعتى به ديگران رسيد (دخان /28).
و لـذا در قـيـامـت كـه پـرده ها كنار مى رود آنها به اشتباه بزرگشان پى مى برند وفريادشان بلند مى شود: ((مال و ثروتم هرگز مرا بى نياز نكرد, قدرت من نيز از دست رفت ))) حاقه /28 و 29).
از ايـن بـيـان روشـن شد كه پندار جاودانگى به وسيله مال دليلى براى جمع مال , و جمع مال نيز عاملى براى استهزا و سخريه ديگران در نظر اين كوردلان محسوب مى شود.
(آيه )ـ قرآن در پاسخ اين گروه مى فرمايد: ((چنين نيست )) كه مى پندارد(كلا ).
((به زودى در حطمه [ آتشى خردكننده ] پرتاب مى شود))! (لينبذن فى الحطمة ).
(آيه )ـ ((و تو چه مى دانى حطمه چيست ))؟! (وما ادريك ما الحطمة ).
(آيه )ـ ((آتش برافروخته الهى است )) (ناراللّه الموقدة ).
(آيه )ـ ((آتشى كه از دلها سر مى زند)) و نخستين جرقه هايش در قلوب ظاهر مى شود! (التى تطلع على الا فئدة ).
يـعنى S( خداوند, اين مغروران خودخواه برتربين را در آن روز به صورت موجوداتى ذليل و بى ارزش در آتش دوزخ پرتاب مى كند, تا نتيجه كبر و غرور خودرا ببينند.
عجب اين كه اين آتش برخلاف تمام آتشهاى دنيا اول بر دلها شراره مى زند,و درون را مى سوزاند, نخست قلب را, و بعد مغز و استخوان را, و سپس به خارج سرايت مى كند.
چـرا چنين نباشد؟ در حالى كه قلبهاى آنها كانون كفر و كبر و غرور بود و مركزحب دنيا و ثروت و مال .
آرى ! آنها دل مؤمنان را در اين دنيا با سخريه ها و عيبجوئى و غيبت و تحقيرسوزاندند, عدالت الهى ايجاب مى كند كه آنها كيفرى همانند اعمالشان را ببينند.
(آيـه )ـ در آخـريـن آيـات ايـن سـوره مـى فرمايد: ((اين آتش بر آنها فروبسته شده ))! (انها عليهم مؤصدة ).
در حـقـيقت همان گونه كه آنها اموال خود را در گاو صندوقها و مخازن دربسته نگاه مى داشتند خداوند هم آنها را در عذاب دربسته دوزخ كه راه خلاص و نجاتى ازآن نيست زندانى مى كند.
(آيـه )ـ و سـرانـجـام مى گويد: ((در ستونهاى كشيده و طولانى )) قرار خواهندداشت (فى عمد ممددة ).
جمعى از مفسران اين تعبير را اشاره به ميخهاى عظيم آهنين دانسته اند كه درهاى جهنم محكم با آن بسته مى شود, به گونه اى كه راه خروج مطلقا از آن وجودندارد, و بنابراين تاكيدى است بر آيه قبل كه مى گويد: درهاى جهنم را بر آنهامى بندند و از هر طرف محصورند.
((پايان سوره همزه )).