بازگشت

بريده باد دست ابولهب


هـمـان گـونه كه در شان نزول سوره گفتيم اين سوره در حقيقت پاسخى است به سخنان زشت ((ابولهب )) عموى پيغمبراكرم (ص ) و فرزند عبدالمطلب كه ازدشمنان سرسخت اسلام بود.
قـرآن مجيد در پاسخ اين مرد بدزبان مى فرمايد: ((بريده باد هر دو دست ابولهب )) و مرگ بر او باد (تبت يدا ابى لهب وتب ).
در روايـتى آمده است كه شخصى به نام ((طارق محاربى )) مى گويد: من در بازار((ذى المجاز)) بـودم (ذى الـمـجـاز نـزديك عرفات در فاصله كمى از مكه است ) ناگهان جوانى را ديدم كه صدا مـى زند: ((اى مردم ! بگوئيد: لااله الااللّه تا رستگار شويد)), ومردى را پشت سر او ديدم كه با سنگ بـه پـشت پاى او مى زند به گونه اى كه خون از پاهايش جارى بود, و فرياد مى زد, ((اى مردم ! اين دروغگوست , او راتصديق نكنيد))!.
من سؤال كردم اين جوان كيست ؟.
گفتند: ((محمد)) است كه گمان مى كند پيامبر مى باشد, و اين پيرمرد عمويش ابولهب است كه او را دروغگو مى داند.
در خـبـر ديگرى مى خوانيم : هر زمان گروهى از اعراب خارج مكه وارد آن شهر مى شدند به سراغ ابـولـهـب مـى رفـتـنـد, بـه خاطر خويشاونديش نسبت به پيامبر(ص ) و سن و سال بالاى او, و از رسـول اللّه (ص ) تـحـقـيـق مـى نـمـودنـد, اومى گفت : محمد مرد ساحرى است , آنها نيز بى آنكه پـيغمبر(ص ) را ملاقات كنند بازمى گشتند, در اين هنگام گروهى آمدند و گفتند: ما از مكه باز نـمى گرديم تا او راببينيم , ابولهب گفت : ما پيوسته مشغول مداواى جنون او هستيم ! مرگ بر او باد!.
از ايـن روايـات بـه خـوبـى اسـتـفـاده مـى شود كه او در بسيارى از مواقع همچون سايه به دنبال پـيـغمبر(ص ) بود, و از هيچ كارشكنى فروگذار نمى كرد, مخصوصا زبانى زشت و آلوده داشت , و تعبيرات ركيك و زننده مى كرد, و شايد از اين نظر سرآمد تمام دشمنان پيغمبراكرم (ص ) محسوب مـى شد, و به همين جهت آيات موردبحث بااين صراحت و خشونت , او و همسرش ام جليل را به باد انتقاد مى گيرد.
(آيه )ـ سپس مى افزايد: ((هرگز مال و ثروتش و آنچه را به دست آورد به حالش سودى نبخشيد)) و عذاب الهى را از او باز نخواهد داشت (ما اغنى عنه ماله وما كسب ).
از ايـن تـعـبـيـر اسـتـفـاده مـى شود كه او مرد ثروتمند مغرورى بود كه بر اموال وثروت خود در كوششهاى ضد اسلاميش تكيه مى كرد.
(آيـه )ـ در ايـن آيه مى افزايد: ((و به زودى وارد آتشى شعله ور و پر لهيب مى شود)) (سيصلـى نارا ذات لهب ).
اگر نام او ((ابولهب )) بود, آتش عذاب او نيز ((ابولهب )) است و شعله هاى عظيم دارد.
نه تنها ((ابولهب )) كه هيچ يك از كافران و بدكاران , اموال و ثروت و موقعيت اجتماعيشان آنها را از آتش دوزخ و عذاب الهى رهائى نمى بخشد, چنانكه در جاى ديگر مى خوانيم : ((قيامت روزى است كـه نـه امـوال و نـه فـرزندان , هيچ كدام سودى به حال انسان ندارد, مگر آن كس كه با قلب سالم (روحى با ايمان و باتقوا) در محضرپروردگار حاضر شود)) (شعرا/88 و 89).
در روايـات آمـده اسـت كـه بعد از جنگ ((بدر)) و شكست سختى كه نصيب مشركان قريش شد, ابولهب كه شخصا در ميدان جنگ شركت نكرده بود پس ازبازگشت ابوسفيان ماجرا را از او پرسيد .
ابـوسفيان چگونگى شكست و درهم كوبيده شدن لشكر قريش را براى اوشرح داد, سپس افزود: به خـدا سـوگـند ما در اين جنگ سوارانى را ديديم در ميان آسمان و زمين كه به يارى محمد آمده بودند!.
در ايـنـجا ((ابورافع )) يكى از غلامان ((عباس )) مى گويد: من در آنجا نشسته بودم ,دستم را بلند كردم و گفتم : آنها فرشتگان آسمان بودند.
ابـولـهـب سـخـت بـرآشـفـت و از سـوز دل خـود پيوسته مرا كتك مى زد, در اينجاهمسر عباس ((ام الـفـضل )) حاضر بود چوبى برداشت و محكم بر سر ابولهب كوبيد, وگفت : اين مرد ضعيف را تنها گير آورده اى .
سـر ابـولـهب شكست و خون جارى شد, و بعد از هفت روز بدنش عفونت كرد و دانه هايى همچون ((طاعون )) بر پوست تنش ظاهر شد, و با همان بيمارى ازدنيا رفت .
عـفـونـت بـدن او بـه حدى بود كه جمعيت جرات نمى كردند نزديك او شوند,او را به بيرون مكه بردند, و از دور آب بر او ريختند, و سپس سنگ بر او پرتاب كردند تا بدنش زير سنگ و خاك پنهان شد!.
(آيه )ـ در اين آيه به وضع همسرش ((ام جميل )) پرداخته , مى فرمايد: ((و(نيز) همسرش , در حالى كه هيزم كش (دوزخ ) است )) (وامراته حمالة الحطب ).
(آيه )ـ ((و در گردنش طنابى است از ليف خرما))! (فى جيدها حبل من مسد).
در ايـن كـه هـمـسـر ابـولـهـب كـه خـواهـر ((ابوسفيان )) و عمه ((معاويه )) بود و درعداوتها و كـارشـكـنـيـهـاى شوهرش بر ضد اسلام شركت داشت حرفى نيست , اما دراين كه قرآن چرا او را ((حمالة الحطب )) (زنى كه هيزم بر دوش مى كشد) توصيف كرده , بعضى گفته اند: اين به خاطر آن اسـت كـه بوته هاى خار را بر دوش مى كشيد, وبر سر راه پيغمبر اسلام (ص ) مى ريخت تا پاهاى مباركش آزرده شود.
((پايان سوره مسد)).