بازگشت

شاخه هاي توحيد افعالي


تـوحـيـد افـعالى نيز به نوبه خود شاخه هاى زايدى دارد كه در اينجا به شش قسمت از مهمترين فروع آن اشاره مى كنيم .
1ـ تـوحـيـد خـالقيت ـ همان گونه كه قرآن مى گويد: ((بگو: خداوند آفريدگار همه چيز است )) (رعد/16).
دلـيل آن هم روشن است وقتى با دلائل گذشته ثابت شد واجب الوجود يكى است , و همه چيز غير از او ممكن الوجود است , بنابراين خالق همه موجودات نيزيكى خواهد بود.تـوحيد ربوبيت ـ يعنى مدبر و مدير و مربى و نظام بخش عالم هستى تنهاخداست , چنانكه قرآن مـى گويد: ((آيا غير خدا را پروردگار خود بطلبم در حالى كه پروردگار همه چيز است ))؟ (انعام /164).
دليل آن نيز وحدت واجب الوجود و توحيد خالق در عالم هستى است .
3ـ تـوحـيد در قانونگذارى و تشريع ـ چنانكه قرآن مى گويد: ((هركس كه به آنچه خدا نازل كرده است حكم نكند كافر است )) (مائده /44).
زيرا وقتى ثابت كرديم مدير و مدبر اوست , مسلما غير او صلاحيت قانونگذارى نخواهد داشت , چون غير او در تدبير جهان سهمى ندارد تا قوانينى هماهنگ با نظام تكوين وضع كند.
4ـ تـوحـيد در مالكيت ـ خواه ((مالكيت حقيقى )) يعنى سلطه تكوينى بر چيزى باشد, يا ((مالكيت حقوقى )) يعنى سلطه قانونى بر چيزى اينها همه از اوست .
چـنـانـكـه قـرآن مـى گـويـد: ((مـالـكـيـت و حـاكـميت آسمانها و زمين مخصوص خداست )) (آل عمران /189).
و نـيـز مـى فـرمـايـد: ((انـفـاق كـنيد از اموالى كه خداوند شما را نماينده خود در آن قرار داده )) (حديد/7).
دلـيـل آن هم همان توحيد در خالقيت است , وقتى خالق همه اشيا اوست طبعا مالك همه اشيا نيز ذات مقدس اوست بنابراين هر ملكيتى بايد از مالكيت اوسرچشمه گيرد.
5ـ تـوحـيـد مـالـكـيـت ـ مـسـلـما جامعه بشرى نياز به حكومت دارد, چون زندگى دسته جمعى بـدون حـكـومـت ممكن نيست , تقسيم مسؤوليتها, تنظيم برنامه ها,اجراى مديريتها و جلوگيرى از تعديات و تجاوزها, تنها به وسيله حكومت ميسر است .
از طـرفـى اصـل آزادى انـسانها مى گويد هيچ كس بر ديگرى حق حكومت ندارد, مگر آنكه مالك اصـلـى و صـاحـب حقيقى اجازه دهد, و از همين جاست كه ماهر حكومتى را كه به حكومت الهى مـنـتهى نشود مردود مى دانيم , و نيز ازهمين جاست كه مشروعيت حكومت را از آن پيامبر(ص ) و سپس امامان معصوم (ع ) و بعد از آن براى فقيه جامع الشرائط مى دانيم .
البته ممكن است مردم به كسى اجازه دهند كه بر آنها حكومت كند, ولى چون انفاق تمام افراد جامعه عادتا غيرممكن است چنين حكومتى عملا ممكن نيست ((13)) 6ـ توحيد اطاعت ـ يعنى تنها مقام ((واجـب الاطـاعـه )) در جـهان , ذات پاك خداست , و مشروعيت اطاعت از هر مقام ديگرى بايد از همين جا سرچشمه گيرد,يعنى اطاعت او اطاعت خدا محسوب مى شود.
زيـرا وقـتى حاكميت مخصوص اوست مطاع بودن هم مخصوص اوست , ولذا ما اطاعت انبيا(ع ) و ائمـه معصومين و جانشينان آنها را پرتوى از اطاعت خدامى شمريم , قرآن مى گويد: ((اى كسانى كه ايمان آورده ايد! اطاعت كنيد خدا و رسول او و صاحبان امر (امامان معصوم ) را)) (نسا/59).
و نيز مى فرمايد: ((هركس رسول خدا را اطاعت كند خدا را اطاعت كرده است )) (نسا/80).
((پايان سوره اخلاص )