بازگشت

چارپائي بر او كتابي چند


در بـعـضـى از روايات آمده است كه يهود مى گفتند: اگر محمد به رسالت مبعوث شده رسالتش شامل حال ما نيست , لذا به آنها گوشزد مى كند كه اگر كتب آسمانى خود را دقيقا خوانده و عمل مى كرديد اين سخن را نمى گفتيد, چرا كه بشارت ظهور پيامبر اسلام (ص ) در آن آمده است .
مى فرمايد: ((كسانى كه مكلف به تورات شدند ولى حق آن را ادا نكردند ماننددرازگوشى هستند كـه كـتابهائى حمل مى كند)) آن را بر دوش مى كشد اما چيزى از آن نمى فهمد (مثل الذين حمل التورية ثم لم يحملوها كمثل الحمار يحمل اسفارا).
ايـن قوم از خود راضى كه تنها به نام تورات يا تلاوت آن قناعت كردند,بى آنكه انديشه در محتواى آن داشـته باشند و عمل كنند همانند همين حيوانى هستند كه در حماقت و نادانى ضرب المثل و مشهور خاص و عام است .
سپس در ادامه اين مثل مى افزايد: ((گروهى كه آيات خدا را انكار كردند مثال بدى دارند)) (بئس مثل القوم الذين كذبوا بـايـات اللّه ).
و در پـايـان آيـه در يـك جـمـلـه كـوتـاه و پـرمعنى مى فرمايد: ((و خداوند قوم ستمگر را هدايت نمى كند))؟ (واللّه لا يهدى القوم الظالمين ).
درسـت اسـت كـه هـدايـت كـار خـداسـت , اما زمينه لازم دارد, و زمينه آن كه روح حق طلبى و حق جوئى است بايد از ناحيه خود انسانها فراهم شود, و ستمگران ازاين مرحله دورند.
در روايـات اسـلامـى در نـكـوهش عالمان بى عمل تعبيرات تكان دهنده اى آمده است : از جمله , از رسـول خـدا(ص ) نـقل شده كه فرمود: ((هركس علمش افزوده شود ولى بر هدايتش نيفزايد, اين علم , جز دورى از خدا, براى او حاصلى ندارد)).
و بـدون شك وجود چنين علما و دانشمندانى , بزرگترين بلا براى يك جامعه محسوب مى شود و سرنوشت مردمى كه عالمشان چنين باشد, سرنوشت خطرناكى است كه به گفته شاعر عرب :.
شـبـان , گـوسفندان را از چنگال گرگ نجات مى دهد اما واى به حال گوسفندانى كه شبانشان گرگان باشند.
(آيـه )ـ گـفـتـيم يهود خود را امتى برگزيده , و به اصطلاح تافته اى جدابافته مى دانستند, حتى گـاهـى ادعـا مـى كـردنـد كـه پسران خدا هستند! و گاه خود را دوستان خاص خداوند قلمداد مى كردند, چنانكه در آيه 18 سوره مائده آمده است .
قرآن در مقابل اين بلندپروازيهاى بى دليل , آن هم از ناحيه گروهى كه حامل كتاب الهى بودند اما عـامـل بـه آن نـبودند, مى گويد: به آنها ((بگو: اى يهوديان ! اگر گمان مى كنيد كه (فقط) شما دوستان خدائيد نه ساير مردم پس آرزوى مرگ كنيد اگرراست مى گوئيد)) تا به لقاى محبوبتان بـرسـيـد (قل يـا ايها الذين هـادوا ان زعمتم انكم اوليـا للّه من دون الناس فتمنوا الموت ان كنتم صـادقين ).
چرا كه دوست هميشه مشتاق لقاى دوست است , و مى دانيم كه لقاى معنوى پروردگار در قيامت رخ مى دهد اگر شما راست مى گوئى پس چرا اين قدر به زندگى دنيا چسبيده ايد؟ چرا اين قدر از مرگ وحشت داريد؟.
(آيـه )ـ سپس به دليل اصلى وحشت آنها از مرگ اشاره كرده , مى افزايد:((ولى آنان هرگز تمناى مرگ نمى كنند به خاطر اعمالى كه از پيش فرستاده اند))(ولا يتمنونه ابدا بمـا قدمت ايديهم ).
((و خداوند ظالمان را به خوبى مى شناسد)) (واللّه عليم بالظالمين ).
در حـقـيـقـت ترس انسان از مرگ به خاطر يكى از دو عامل است : يا به زندگى بعد از مرگ ايمان ندارد, و مرگ را هيولاى فنا و نيستى مى پندارد, و طبيعى است كه انسان از نيستى و عدم بگريزد.
و يا اين كه به جهان پس از مرگ معتقد است اما پرونده اعمال خود را چنان تاريك و سياه و خالى از حسنات مى بيند كه از حضور در آن دادگاه بزرگ سخت بيمناك است و از آنجا كه يهود معتقد به معاد و جهان پس از مرگ بودند طبعا علت وحشت آنها از مرگ , عامل دوم بود.
(آيه )ـ ولى مسلما اين وحشت و اضطراب مشكلى را حل نمى كندS(مرگ , شترى است كه بر در خانه هـمه خوابيده است لذا قرآن مى گويد: اى پيامبر! به آنها ((بگو: اين مرگى كه از آن فرار مى كنيد سرانجام با شما ملاقات خواهد كرد)) (قل ان الموت الذى تفرون منه فانه ملا قيكم ).
((سـپـس بـه سـوى كسى كه داناى پنهان و آشكار است بازگردانده مى شويد آنگاه شمارا از آنچه انجام مى داديد خبر مى دهد)) (ثم تردون الى عـالم الغيب والشهـادة فينبئكم بمـا كنتم تعملون ).
قـانـون مـرگ از عـمومى ترين و گسترده ترين قوانين اين عالم است , انبيا بزرگ الهى و فرشتگان مقرب همه مى ميرند, و جز ذات پاك خداوند در اين جهان باقى نمى ماند, ((كل من عليهـا فـان ت ويبقى وجه ربك ذوالجلا ل والا كرام )).
(الرحمن /26و27).
هـم مـرگ از قوانين مسلم اين عالم است , و هم حضور در دادگاه عدل خدا وحسابرسى اعمال و هم خداوند از تمام اعمال بندگان دقيقا آگاه است .
بـنـابـرايـن تنها راه براى پايان دادن به اين وحشت , پاكسازى اعمال , وشستشوى دل از آلودگى گناه مى باشد كه هركس حسابش پاك است از محاسبه اش چه باك .
آيه ـ شان نزول : در شان نزول اين آيه و سه آيه بعد يا خصوص آخرين آيه اين سوره روايات مختلفى نقل شده همه آنها از اين معنى خبر مى دهد كه در يكى ازسالها كه مردم مدينه گرفتار خشكسالى و گـرسـنگى و افزايش نرخ اجناس شده بودند((دحيه )) با كاروانى از شام فرارسيد و با خود مواد غذائى آورده بود, در حالى كه روزجمعه بود و پيامبر(ص ) مشغول خطبه نماز جمعه بود.
طـبـق مـعمول براى اعلام ورود كاروان طبل زدند و حتى بعضى ديگر آلات موسيقى را نواختند, مـردم بـا سرعت خود را به بازار رساندند, در اين هنگام مسلمانانى كه در مسجد براى نماز اجتماع كرده بودند خطبه را رها كرده و براى تامين نيازهاى خود به سوى بازار شتافتند, تنها دوازده مرد و يك زن در مسجد باقى ماندند ـ آيه نازل شد و آنها را سخت مذمت كرد.
پيامبر(ص ) فرمود: ((اگر اين گروه اندك هم مى رفتند از آسمان سنگ بر آنهامى باريد)).