بازگشت

گروه: احكام شرعي
 
 
مرکز پاسخگو:مؤسسه پيوند با امام
موضوع اصلي:احكام شرعي
موضوع فرعي:احكام شرعي
سؤال:در جامعه امروزي ما جواني كهمسلمان زاده است مجبور است نسبت به دين اسلام پايبند باشد و آن را بپذيرد. در صورتي كه بخواهد از دين جدا شود و به دين ديگري بپيوندد مرتد اعلام شده و اگر چنين تفكري داشته باشد جامعه او را از خود دور مي كند در صورتي كه در قرآن آمده است كه در دين هيچ اجباري نيست و انسان بايد آزاد باشد در تمامي اديان تحقيق كند و يكي را از نظر خود او انسان را به خدا بهتر نزديك مي كند بپذيرد و اين روش كه اسلام امروزي آن را در پيش گرفته اجبار است و امروزه در گزينش كارهاي دولتي فقط دين اسلام را مي خواهند. آيا در اسلام ما شرايطي وضع شده كه انسانها در انتخاب دين خود از هر طبقه و سني در انتخاب دين آزاد باشد؟


جواب:



كساني نزد خداوند، دين دار و مؤمن محسوب مي شوند كه قلباً دين را پذيرفته، در درون خود به آن اعتقاد داشته باشند. با اجبار و اكراه ممكن نيست دين به دل و روح كسي راه پيدا كند؛ و تنها در اختيار خود فرد است كه چيزي را از لحاظ قلبي رد يا قبول كند. آزادي در انتخاب دين به همين معناست؛ يعني انسان بايد با اختيار خودش دين را بپذيرد.

توضيح اين كه، رسيدن انسان به كمال و سعادت دو شرط دارد: يكي اين كه، در پيش روي خود، راه حق و صحيحي داشته باشد كه به سعادت منتهي شود و ديگر اين كه، انسان با اختيار خودش اين راه را انتخاب كند و بپيمايد. چون خداوند اين نوع كمال خاص را كه از طريق انتخاب به دست مي آيد براي انسان اراده كرده است و اين سعادت را براي او مي خواهد، پس به انسان قدرت انتخاب داده و در دنيا زمينه و شرايط اعمال اختيار را براي او فراهم كرده است و از سوي ديگر، راه حق و نقشة مسيري را كه از بين راه هاي باطل به صلاح و رستگاري او منجر مي شود، در مجموعه و برنامة كاملي به نام دين عرضه نموده و به انسان فرمان داده است تا نعمت اختيار و انتخاب خود را در پذيرش و عمل به تعاليم دين به كار گيرد و از اين راه به كمال واقعي خود برسد و اگر انسان اين نعمت را در غير آنچه كه خداوند فرمان داده است به كار بگيرد، مسؤول و معاقب خواهد بود.

در اصطلاح، به نيروي اختيار و قدرت انتخاب، آزادي تكويني؛ و به خواست و فرمان خداوند، ارادة تشريعي گفته مي شود؛ بنابراين، از لحاظ تشريعي، انسان آزاد نيست كه از آزادي تكويني خود، در غير مسير حق استفادهنمايد و هر آيين و مسلكي را بپذيرد؛ به عبارت ديگر، آزادي در انتخاب دين، يعني انسان با اختيار خود بايد دين حق را بپذيرد نه اين كه حق دارد هر ديني را خواست انتخاب نمايد.

حال اگر با اختيار خود دين ديگري را پذيرفت، هم در آخرت و هم در دنيا به لحاظ احكام حقوقي و اجتماعي اسلام مسؤول است و با توجه به خصوصيات و موارد احكام صادر شده از سوي خداوند دربارة او اجرا خواهد شد.

نكتة ديگر اين كه، انسان فطرتاً حق پذير است؛ يعني اگر به حقّانيّت چيزي يقين پيدا كرد، فطرتش آن را خواهد پذيرفت. آموزه ها و باورهاي اصلي دين و دلايل و مقدمات اين باورها، چنان صريح و روشن است كه هر شخصي با سلامت عقل و بيداري فطرت، آن را واقعي و يقيني و مطابق آرزوهاي حقيقي خود يافته، مشتاقانه خواهد پذيرفت.

يكي از معاني فطري بودن اسلام همين است؛ يعني چون دين حق و مطابق واقع است، فطرت پاك انساني آن را قبول مي كند. لذا براي دين دار شدن، اولين قدم، آگاه شدن از حقانيّت دين است و بايد علم و يقين پيدا كرد كه دين اسلام حق است. عمده ترين راه وصول بهعلم و يقين و يافتن حقّ، تعقّل، تفكّر و انديشه است. به همين خاطر است كه قرآن، سراسر، دعوت به تفكّر و تدبّر و تعقّل است. و به خاطر همين، در اول هر رسالة عمليّه اي گفته شده است كه اصول دين بايد بر پاية علم و يقين بنا شود و تقليد كافي نيست.

بنابراين، اسلام به عنوان دين حق، باكي از تعقل و انديشه ندارد، بلكه دربارة آن بسيار تشويق و تأكيد كرده است. خدا ميداند كه دين او حق است و انسان با تعقّل حق را خواهد يافت؛ لذا امر و تشويق به تعقّل مي نمايد. در مقابل، دنباله روي آبا و اجداد و پيروي كوركورانه، بسيار مذمت شده و مطرود است. البته انسان بعد از يافتن حق، ممكن است به خاطر دل دادگي به دنيا و چشم بستن بر فطرت خود، دين را نپذيرد كه نتايج آن را هم خواهد ديد.

اما حكم ارتداد كه موجب شبهه گشته است، به خاطر منع از تفكّر و تعقّل نيست، بلكه حكمت هاي ديگري دارد كه به برخي از آنها مي پردازيم.

اگر چه يك مسلمان با عقل و يقين مي داند كه خداوند حكيم نسبت به مصالح بندگان خويش از همه آگاه تر و دلسوزتر است؛ان ا... بالناس لرؤف رحيم (1)؛ لذا در پذيرش حكم خداوند، اگر چه به علّت و حكمت آن پي نبرد، ترديد نمي كند؛ ذلكم حكم ا... يحكم بينكم و ا... عليم حكيم (2)

در اصطلاح، مرتد به كسي گفته مي شود كه بعد از قبول اسلام، با بلوغ و سلامت عقل و از روي عمد و اختيار، به گفتار و كرداري در جامعه دست بزند كه بيانگر تكذيب، استهزا و تبليغ عليه اسلام و ضروريّات دين باشد.

مرتد داراي اقسامي است و همة آنها داراي حكم يكسان نيستند. شديدترين حكم و مجازات دربارة فردي است كه بعد از تولد و بلوغ در خانوادة مسلمان، مرتد شود؛ بنابراين، احكام ارتداد در مورد كساني كه رد و انكار خود را آشكار نمي كنند نيست و تجسّس در حريم فردي و تفتيش عقايد نيزحرام است. همچنين كساني كه انكار يا شك خود را به صورت سؤال و در مقام تحقيق، نزد عالمان دين طرح نمايند بي اشكال است و عالمان دين وظيفه دارند كه به حلّ مشكل ها و پاسخ به سؤال هاي او بپردازند. احكام ارتداد عليه كساني است كه آشكارا اعلام ارتداد نموده، اصول مسلّم دين را انكار كنند و يا نسبت دروغ به آن بدهندبه تبليغ و استهزا عليه آن بپردازند.


اثبات حكم ارتداد و اجراي آن، همانند ديگر احكام جزايي اسلام، منوط به تحقّق شرايطي است و در عمل، در موارد بسيار محدودي، اين احكام به اجرا مي رسند و شايد سالياني بگذرد و موضوعي براي آن يافت نشود؛ لذا كارآيي اين حكم را نبايد فقط به لحاظ مجازات يك فرد نگريست، بلكه اين احكام ناظر به مصالح جامعه هستند و اصل وجود چنين احكامي جامعه را از آسيب حفظ نموده، اثرهاي رواني و اجتماعيِ مطلوبي به جاي مي گذارد كه در جهت تعالي جامعه به كار مي آيد. مطالعة اين اثرها، بعضي از حكمتهاي تشريع اين احكام را مشخص خواهد كرد كه از جمله، مي توان به موارد زير اشاره كرد:

يك، پايه و اساس جامعة اسلامي، دين است و تمام فعّاليّت هاي اجتماعي و فردي بر محور دين انجام مي شود. دين مانند روح زندگي بخش در همة زواياي جامعة اسلامي حضور دارد. هر صدمه اي كه به جايگاه رفيع دين وارد شود، اساس جامعه را به خطر مياندازد. اگر انكار، تكذيب و استهزاي دين، به ويژه توسط مسلمانان صورت گيرد، شبهه و ترديد و عدم پاي بندي نسبت به دين در ميان جامعة اسلامي رخنه و رشد مي كند. دشمنان اسلام كه همواره به دنبال نفوذ و ضربه زدن به دين هستند، اگر اين راه را باز ببينند، با به كار گرفتن و جذب افراد سست ايمان و كشاندن آنها به كفر، براي خارج كردن دين از جايگاه خود و بي اهميّت نمودن آن، اقدام خواهند كرد و جامعة اسلامي با از دست دادن اين سرماية عظيم به نابودي كشيده خوهد شد. اسلام كه دين جامع و كامل است با تشخيص درست اين نقطة آسيب پذير، با وضع حكم ارتداد به مقابله با كساني كه در صدد ضربه زدن به دين هستند پرداخته. ايمان و باورهاي حقّ مردم را در حصار امن قرار داده و با حفاظت از سلامت جامعه، زمينه را براي رشد و سعادت افراد آن فراهم كرده است.

دو، اثر رواني و اجتماعي ديگر اين حكم، بالا بردن اهميّت و ارزش دين است. دين براي انجام رسالت خود بايد در جامعه جايگاهي رفيع داشته باشد؛ همانند حكم قصاص و مجازات سارق كه حالتي براي افراد جامعه فراهم مي كند كه نه تنها به قتل وسرقت دست نميزنند، بلكه جان و مال ديگران براي آنان احترام پيدا مي كند و در جهت حفظ آن مي كوشند. حكم ارتداد كمك مي كند تا دين در نظر مردمي كه از منزلت و ارزش نظري و عملي آن آگاه نيستند، جايگاه و ارزش واقعي خود را بيابد؛ و فوايد بسياري از اين طريق حاصل مي شود. اگر دين در نظر مردم، مهم و ارزشمند شد، توجه خاصي به آن مبذول ميدارند؛ آن را آسان از دست نمي دهند؛ به دنبال آگاهي واطلاع صحيح از آن بر مي آيند و با طرح نظرات پخته و سنجيده، به رشد علمي و آگاهي مي رسند و اين چراغ هدايت را از تيرگي و خاموشي حفظ مي كنند.

سه، حكمت ديگر اين حكم با توجه به نكته اي كه گذشت به دست مي آيد. بيان كرديم كه تشخيص و پذيرش دين حق با سلامت عقل و بيداري فطرت امكان مي يابد. خداوند با وضع حكم ارتداد، هم ملاكي براي سنجش عقل قرار داد و هم عاملي براي بيداري فطرت. عامل مهم بيداري فطرت، ياد مرگ است. اسلام هنگام ظهور، با ياد مرگ و آيات قيامت آغاز كرد و علماي اخلاق هم ياد مرگ را عامل اساسي در بيداري و سلوك مي دانند.

دين حق، ديني است كه مسألة مرگ را براي انسان حل مي كند، اسلام با معرفي مرگ به عنوان پلي براي گذر از دنياي محدود زماني به سراي جاويد آخرت و بيان رمز سعادت دو جهان، مسأله مرگ را به خوبي حل كرده و اين در كلام و سيرة ائمه ع و مؤمنين كاملاً مشهود است.

از سوي ديگر، در نزد خداوند، قيمت و ارزش دين، تمام هستي و دارايي انسان است و اين نيز در سيرة معصومين ع و مؤمنان آشكار است؛ به ويژه حضرت سيدالشهدا (ع) كه هستي اش را براي حفظ دين فدا كرد و عقل حسابگر، اين قيمت را جز براي دين حق نخواهد پرداخت.

خداوند حكيم با وضع اين حكم، چراغي فراروي افرادي كه در صدد تحقيق و انتخاب دين و يا در معرض ارتداد هستند، قرار داده است كه با فطرت بيدار ببينند آيا آنچه بر مي گزينند، مشكل مرگ را حل مي كند؟ و با نيروي عقل بسنجند كه آيا راهي كه انتخاب ميكنند، ارزش آن را دارد كه همة هستي خود را براي آن بدهند؟ به اين ترتيب خداوند با لطف خود اين افراد را به سوي دين حق هدايت مي كند و آنها را وا مي دارد كه با تحقيق و اطلاع درست بيابند كه جز اسلام، ديني مقبول خدا نيست و با يقين، اسلام را بپذيرند.

نتيجه اين كه، خداوند با وضع حكم ارتداد، نه تنها راه تفكّر و انتخاب را نمي بندد و انسان را مجبور به دين داري نمي كند، بلكه با اين حكم او را وادار به تفكّر و تحقيق مي كند و انسان را در تشخيص راه حق ياري مي دهد تا با اختيار خود آنرا بپذيرد.

حال اگر كسي پس از شنيدن نداي فطرت و آشنايي با اسلام، خواست هاي نفساني خود را ترجيح داد و به خاطر جاذبههاي مادي، حاضر شد حيثيّت نظام اسلامي و بهترين سرمايه و ارزشمندترين گوهر جامعه، لطمه بزند و وقيحانه به رجزخواني و انكار و تكذيب دين بپردازد و با حيات ظاهري خود درصدد نابودي حيات واقعي جامعه برآيد، نجات و صلاح جامعه و علاج خود او در اجراي حكم خداست، كه هم او از شقاوت بيش تر و هم جامعه از شر او خلاصي يابد و هم آثار و فوايد وجود چنين حكمي در جامعه بقا و تداوم يابد.

اظهارات كساني كه آيين سابق خود را ترك و به اسلام گرويدند

با مطالعه و بررسي در اظهارات كساني كه اسلام را پذيرفته و آئين سابق خود را ترك كرده اند نشان مي دهد كه آنها تحت تأثير، مستدل بودن و استحكام اصول و فروع دين اسلام و مسائل اخلاقي و انساني آن واقع شده اند چنانكه از يك دانشمند هندي نقل ميكنند كه ايشان مدتي در اديان مختلف جهان مطالعه و بررسي مي كرد عاقبت پس از مطالعه بسيار اسلام را انتخاب كرد و كتابي به زبان انگليسي تحت عنوان چرا مسلمان شدم؟ نوشت ومزاياي اسلام را نسبت به همه اديان برشمرده است.

از مهمترين مسائلي كه توجه او را به اسلام جلب كرده اين است كه مي گويد: اسلام تنها ديني است كه تاريخ ثابت و محفوظ دارد، او تعجب مي كند كه چگونه اروپا آييني را براي خود انتخاب كرده است كه آورنده آن آيين را از مقام يك انسان بالاتر برده خدايش قرار مي دهند در حالي كه هيچ گونه تاريخ مستند و قابل قبولي ندارد. (3)

به هر حال، مسأله دين اسلام با ساير اديان مانند مسأله تحصيلات دوره ابتدايي و راهنمايي و ... با دوره هاي دكترا و فوق آن است. چنانكه مي دانيد آخرين مدرك علمي كه در اين دور و زمان مطرح است، درجه علمي فوق دكترا (به اصلاح پرفسوري) است كه بعضي ها با تلاش فراوان و طاقت فرسا به اين درجه نايل مي گردند.

حال سؤال اين است آيا عاقلانه است كسي از چنين درجه علمي (مقطع نهايي) به دوره هاي ابتدايي و يا راهنمايي برگردد و ثبت نام كند و اين دوره ها را مقطع نهايي علم تلقي كند؟!! قطعاً چنين تلقي، غير معقول بوده و باعث خسران فراوان و نابودي عمر است. حال دين اسلام از ميان اديان به عنوان آخرين دين بر حق الهي بوده و به حقيقت كلمه، مقطع عالي و نهايي آنهاست. اديان ديگر، مانند دورههاي ابتدايي و ... است. بحث دين اسلام و ساير اديان نيز چنين است، لذا اگر كساني بدون تحقيق با تقليد نابجا و تعصب جاهلي و پشت به